1068 + the 403 changed to 404 + streets + the story of the day 1 + StepN level 50 + 3StepN S

in voilk •  last month

    prof_image_85582577.png
    @navidjahanshahi just finished a 29.07km run, that lasted for 261 minutes.
    This run helped navidjahanshahi burn 2315.6 calories.


    Description from Strava: (۴۶ع) خب، همین اول بگم، هفده کیلومترش توی چهارصد و سه بوده، دوازده کیلومترش توی چهارصد و چار! یکی جذابیت‌های دوعیدن در عید دیدن مسافرانه. همچنین از پارادوکس‌های امسال هم تبریک و تسلیت عید و شب قدره، که البته غیر از تبلیغات حکومت ندیدم کسی تسلیت بگه! بیشتر از جنبه‌ی کمدی بودن‌ش عرض کردم!

    ولی بگم که تا دو ساعت قبل از لحظه‌ی سال تحویل خیابونا منفجر بود رسماً. یه صحنه‌ی بامزه هم اون دختری بود که صورتی پوشیده بود، آستین کوتاه، شلوارک و موهای رها، با مامان‌ش می‌رفت، یه موتوری رد شد، مامان‌ش گفت چقدر نگات می‌کنن... اونم گفت اون هرچی بپوشه بازم نگاش می‌کنن!

    ولی عصر خیلی خلوت بود، دیروز از همین نقاط عکس‌ گرفتم، معلومه دیگه. البته یخدون‌ها از دیروز شلوغ‌تر بود. برای اولین بار هم توی ردیف دوچرخه‌های شهرداری دوتا دوچرخه دیدم که یا خواسته بودن خراب‌شون کنن، یا می‌خواستن به زور ببرن، بلآخره سیرجون باید خود واقعی‌ش رو نشون می‌داد! یعنی تا حالا ادا در میاورد؟!

    و لوکیشن مورد علاقه، اون گل فروشیه رو هم سر زدم. شب هم یهو یکی یه چیزی گفت دیدم باباست! حقیقت‌ش خیلی تعجب کردم! این موقع از سال، این نقطه از شهر! گفت مامان اومده دندون‌سازی و بهم گفت میخوای بیای دکتر رو ببینی؟! گفتم بععععلهههه، اون دکتر معروف رو ببینیم، آخ آخ این آقای دکتر ماجرا داره!

    هفته پیش مامان زنگ زد به کسی، آقای دکتر، و شنیدم که راجع‌به بقیه دکترها می‌گفت اون پدرسوخته‌ها خیلی جاکشن! واقعاً از خوش زبونی‌ش تعجب کردم! و عجیب‌تر اینکه مامان وقت گرفت و رفت پیش به اصطلاح آقای دکتر! چه ساعتی؟! لحظه‌‌ی سال تحویل!

    5

    البته خوشبختانه آقای دکتر گفت یه مراجعه‌کننده‌ی دیگه اون ساعت رزرو کرده و منتقل‌ش کرد به عصر. حالا منو بابا رفتیم پایین. آقای دکتر بی‌وقفه حرف می‌زد، اینقدر حرف زده بود که صداش مثل اره شده بود! بعد غیر مستقیم ما رو تهدید کرد! که اگه بچه‌های بدی باشیم مثل مراجعه‌کننده‌ی قبلی سرمون در میاره!

    گفت نفر قبلی رو از ساعت هشت تا سه‌ی بعد از ظهر روی صندلی معطل کرده، و گفت این اخلاق‌مونه، یعنی ستوده‌ها! دیگه گوشی بابا زنگ خورد و منو بابا فرار کردیم به هزار مصیبت ولی خب مامان باید می‌موند به ناچار. بیرون از بابا پرسیدم دندون‌سازی قحطی بوده؟! بابا گفت نهههه گفتن کارش خیلی خوبه!

    دو ساعت بعد توی خونه قشقرق بود، دندون از دهن مامان بزرگ‌تر بود! و مامان از بس معطل شده بود و دکتر یه بند مثل اره حرف زده بود فوق‌العاده کلافه شده بود و داشت به بابا می‌گفت چرا رفته به مهمون‌های بی‌بی رسیده و اونو با اون مرتیکه‌ی‌فلون‌فلون شده تنها گذاشته؟!

    بعدش هم به زور رفتیم خونه‌ی بی‌بی واسه شام، که خب اصلاً چه کاریه؟! اون شام رو بابا دو ساعت پای گاز بی‌بی وایساده درست کرده، کی؟ بعد از سال تحویل! و نیم ساعت هم وایساده ظرف‌ها رو شسته درحالی که بی‌بی بغل گوش‌ش میگه هیشکی نیست کمک بده خودش‌م که نمی‌تونه!

    بخدا اگه به جای این کارا دو تا بیسکوییت ساقه‌طلایی با چایی می‌خوردیم خیلی بیشتر خوش می‌گذشت!

    10

    خلاصه که نوروز شما هم پیروز!
    پ.ن. : توی اپ ورزشی استپ‌ن بعد از دوسال و نه ماه رسیدم به سطح پنجاه، که گویا خیلی چیز خفنیه، ولی من نمی‌دونم دقیقاً چرا و چگونه!
    Strava2hive


    If you would like to check out this activity on strava you can see it here:
    https://www.strava.com/activities/13942016716

    About the Athlete: **

    image_13942016716.png

    footer_image_13942016716.png

    This is an automated post by @strava2hive and is currently in BETA.

    If you would like to know more about the @strava2hive service, you can checkout our Frequently Asked Questions.

      Authors get paid when people like you upvote their post.
      If you enjoyed what you read here, create your account today and start earning FREE VOILK!